کد مطلب:123121 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:253

بیعت مردم با حسن بن علی
هنگامیكه حادثه ی دهشتناك ضربت خوردن علی (ع) در مسجد كوفه پیش آمد و مولی (ع) بیمار شد به حسن دستور داد كه در نماز بر مردم امامت كند، و در آخرین لحظات زندگی، او را به این سخنان وصی خود قرار داد: «پسرم! پس از من، تو صاحب مقام و صاحب خون منی». و حسین و محمد و دیگر فرزندانش و رؤسای شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و كتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس فرمود: «پسرم! رسول خدا دستور داده است كه تو را وصی خود ساخته و كتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأمور كرده كه به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت، آنها را به برادرت حسین بدهی». امام حسن (ع) به جمع مسلمانان درآمد و برفراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش، علی علیه السلام با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمد و ثنای بر خداوند متعال و رسول مكرم (ص) چنین گفت: «همانا در این شب آن چنان كسی وفات یافت كه گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان بدو نخواهند رسید». و آن گاه درباره ی شجاعت و جهاد و كوشش هائی كه علی (ع) در راه اسلام انجام داد و پیروزیهایی كه در جنگها نصیب وی شد، سخن گفت و اشاره كرد كه از مال دنیا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهمیه اش از بیت المال، كه می خواست با آن خدمتكاری برای اهل و عیال خود تهیه كند.



[ صفحه 96]



در این موقع در مسجد جامع كه مالامال از جمعیت بود، عبیدالله بن عباس بپاخاست و مردم را به بیعت با حسن بن علی تشویق كرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت كردند. و این روز، همان روز وفات پدرش، یعنی روز بیست و یكم رمضان سال چهلم از هجرت بود.

مردم كوفه و بصره و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن علی بیعت كردند جز معاویه كه خواست از راهی دیگر برود و با او همان رفتاری پیش گیرد كه با پدرش پیش گرفته بود.

پس از بیعت مردم، به ایراد خطبه ای پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص) كه یكی از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن كریم هستند تشویق فرمود، و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت.

باری، روش زندگی امام حسن (ع) در دوران اقامتش در كوفه او را قبله ی نظر و محبوب دلها و مایه ی امید كسان ساخته بود. حسن بن علی (ع) شرایط رهبری را در خود جمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (ص) بود و دوستی او یكی از شرایط ایمان بود، دیگر آنكه لازمه ی بیعت با او این كه از او فرمانبرداری كنند.

امام (ع) كارها را نظم داد و والیانی برای شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت. امام زمانی نگذشت كه مردم چون امام حسن (ع) را مانند پدرش در اجرای عدالت و احكام و حدود اسلامی قاطع دیدند، عده ی زیادی از افراد بانفوذ به توطئه های پنهانی دست زدند و حتی در نهان به معاویه نامه نوشتند و او را به حركت به سوی كوفه تحریك نمودند، و ضمانت كردند كه هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علی (ع) نزدیك



[ صفحه 97]



شود، حسن را دست بسته تسلیم او كنند یا ناگهان او را بكشند [1] .

خوارج نیز بخاطر وحدت نظری كه در دشمنی با حكومت هاشمی داشتند در این توطئه ها با آنها همكاری كردند.

در برابر این عده ی منافق، شیعیان علی (ع) و جمعی از مهاجر و انصار بودند كه به كوفه آمده و در آنجا سكونت اختیار كرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص و صمیمیت خود را در همه ی مراحل - چه در آغاز بعد از بیعت و چه در زمانی كه امام (ع) دستور جهاد داد - ثابت كردند.

امام حسن (ع) وقتی طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید با نامه هایی او را به اطاعت و عدم توطئه و خونریزی فرا خواند ولی معاویه در جواب امام (ع) تنها به این امر استدلال می كرد كه «من در حكومت از تو با سابقه تر و در این امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ!»

گاه معاویه در نامه های خود با اقرار به شایستگی امام حسن (ع) می نوشت: «پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر كس بدان سزاوارتری» و در آخرین جوابی كه به فرستادگان امام حسن (ع) داد این بود كه «برگردید، میان ما و شما بجز شمشیر نیست».

و بدین دشمنی و سركشی از طرف معاویه شروع شد و او بود كه با امام زمانش گردنكشی آغاز كرد. معاویه با توطئه های زهرآگین و انتخاب موقع مناسب و ایجاد روح اخلالگری و نفاق، توفیق یافت. او با خریداری وجدانهای پست و پراكندن انواع دروغ و انتشار روحیه ی یأس در مردم سست ایمان، زمینه را به نفع خود فراهم می كرد و از سوی دیگر، همه ی



[ صفحه 98]



سپاهیانش را به بسیج عمومی فرا خواند.

امام حسن (ع) نیز تصمیم خود را برای پاسخ به ستیزه جویی معاویه دنبال كرد و رسما اعلان جهاد داد. اگر در لشكر معاویه كسانی بودند كه به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حكومت شام می بودند، اما در لشكر امام حسن (ع) چهره های تابناك شیعیانی دیده می شد مانند حجر بن عدی، ابوایوب انصاری، و عدی بن حاتم... كه به تعبیر امام (ع) «یك تن از آنان افزون از یك لشكر بود». اما در برابر این بزرگان، افراد سست عنصری نیز بودند كه جنگ را با گریز جواب می دادند، و در نفاق افكنی توانایی داشتند، و فریفته ی زر و زیور دنیا می شدند. امام حسن (ع) از آغاز این ناهماهنگی بیمناك بود.

مجموع نیروهای نظامی عراق را 350 هزار نوشته اند.

امام حسن (ع) در سمجد جامع كوفه سخن گفت و سپاهیان را به عزیمت بسوی «نخیله» تحریض فرمود. عدی بن حاتم نخستین كسی بود كه پای در ركاب نهاد و فرمان امام را اطاعت كرد. بسیاری كسان دیگر نیز از او پیروی كردند.

امام حسن (ع) عبیدالله بن عباس را كه از خویشان امام و از نخستین افرادی بود كه مردم را به بیعت با امام تشویق كرد، با دوازده هزار نفر به «مسكن» كه شمالی ترین نقطه در عراق هاشمی بود اعزام فرمود. اما وسوسه های معاویه او را تحت تأثیر قرار داد و مطمئن ترین فرمانده ی امام را، معاویه در مقابل یك میلیون درم كه نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود كشاند. در نتیجه، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهی نیز به دنبال او به اردوگاه معاویه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند.



[ صفحه 99]



پس از عبیدالله بن عباس، نوبت فرماندهی به قیس بن سعد رسید. لشكریان معاویه و منافقان با شایعه ی مقتول شدن او، روحیه ی سپاهیان امام حسن (ع) را ضعیف نمودند. عده ای از كارگزاران معاویه كه به (مدائن) آمدند و با امام حسن (ع) ملاقات كردند، نیز زمزمه ی پذیرش صلح را بوسیله ی امام (ع) در بین مردم شایع كردند. از طرفی یكی از خوارج تروریست نیزه ای بر ران حضرت امام حسن زد، بحدی كه استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتی سخت در ران آن حضرت پدید آمد. بهرحال وضعی برای امام (ع) پیش آمد كه جز صلح» با معاویه، راه حل دیگری نماند.

باری، معاویه وقتی وضع را مساعد یافت، به حضرت امام حسن (ع) پیشنهاد صلح كرد. امام حسن برای مشورت با سپاهیان خود خطبه ای ایراد فرمود و آنها را به جانبازی و یا صللح - یكی از این دو راه - تحریك و تشویق فرمود. عده زیادی خواهان صلح بودند. عده ای نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام، پیشنهاد صلح معاویه، مورد قبول امام حسن واقع شد ولی این فقط بدین منظور بود كه او را در قید و بند شرائط و تعهداتی گرفتار سازد كه معلوم بود كسی چون معاویه دیر زمانی پای بند آن تعهدات نخواهد ماند، و در آینده ی نزدیكی آنها را یكی پس از دیگری زیر پای خواهد نهاد، و در نتیجه، ماهیت ناپاك معاویه و عهدشكنی های او و عدم پای بندی او به دین و پیمان؛ بر همه ی مردم آشكار خواهد شد. و نیز امام حسن (ع) با پذیرش صلح از برادر كشی و خونریزی كه هدف اصلی معاویه بود و می خواست ریشه ی شیعه و شیعیان آل علی (ع) را بهر قیمتی هست، قطع كند، جلوگیری فرمود: بدین صورت چهره ی تابناك امام حسن (ع) - همچنان كه جد بزرگوارش رسول الله (ص) پیش بینی فرموده بود - بعنوان «مصلح اكبر» در



[ صفحه 100]



افق اسلام نمودار شد. معاویه در پیشنهاد صلح هدفی جز مادیات محدود نداشت و می خواست كه بر حكومت استیلا یابد. اما امام حسن (ع) بدین امر راضی نشد مگر بدین جهت كه مكتب خود و اصول فكری خود را از انقراض محفوظ بدارد و شیعیان خود را از نابودی برهاند.

از شرطهایی كه در قرار صلح آمده بود؛ اینهاست:

معاویه موظف است در میان مردم به كتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) و سیرت خلفای شایسته عمل كند و بعد از خود كسی را بعنوان خلیفه تعیین ننماید و مكری علیه امام حسن (ع) و اولاد علی (ع) و شیعیان آنها در هیچ جای كشور اسلامی نیندیشد و نیز سب و لعن بر علی (ع) را موقوف دارد و ضرر و زیانی به هیچ فرد مسلمانی نرساند. و بر این پیمان، خدا و رسول خدا (ص) و عده زیادی را شاهد گرفتند. معاویه به كوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع) اجرا شود و مسلمانان در جریان امر قرار گیرند. سیل جمعیت بسوی كوفه روان شد.

ابتدا معاویه بر منبر آمد و سخنی چند گفت از جمله آنكه: «هان ای اهل كوفه، می پندارید كه به خاطر نماز و روزه و زكوة و حج با شما جنگیدم؟ با اینكه می دانسته ام شما این همه را بجای می آورید. من فقط بدین خاطر با شما به جنگ برخاستم كه بر شما حكمرانی كنم و زمام امر شما را بدست گیرم، و اینك خدا مرا بدین خواسته نائل آورد، هر چند شما خوش ندارید. اكنون بدانید هر خونی كه در این فتنه بر زمین ریخته شود هدر است و هر عهدی كه با كسی بسته ام زیر دو پای من است».

و بدین طریق عهدنامه ای را كه خود نوشته و پیشنهاد كرده و پای آنرا مهر نهاده بود زیر هر دو پای خود نهاد و چه زود خود را رسوا كرد!



[ صفحه 101]



سپس حسن بن علی (ع) با شكوه و وقار امامت - چنانكه چشمها را خیره و حاضران را به احترام وادار می كرد - بر منبر برآمد و خطبه ی تاریخی مهمی ایراد كرد.

پس از حمد و ثنای خداوند جهان و درود فراوان بر رسول الله (ص) چنین فرمود:

«... به خدا سوگند من امید می دارم كه خیرخواه ترین خلق برای خلق باشم و سپاس و منت خدای را كه كینه ی هیچ مسلمانی را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا برای هیچ مسلمانی نیستم...» سپس فرمود «معاویه چنین پنداشته كه من او را شایسته خلافت دیده ام و خود را شایسته ندیده ام. او دروغ می گوید. ما در كتاب خدای عزوجل و به قضاوت پیامبرش از همه كس به حكومت اولیتریم و از لحظه ای كه رسول خدا وفات یافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم». آنگاه به جریان غدیرخم و غصب خلافت پدرش علی (ع) و انحراف خلافت از مسیر حقیقی اش اشاره كرد و فرمود: «این انحراف سبب شد كه بردگان آزاد شده و فرزندانشان - یعنی معاویه و یارانش - نیز در خلافت طمع كردند».

و چون معاویه در سخنان خود به علی (ع) ناسزا گفت، حضرت امام حسن (ع) پس از معرفی خود و برتری نسب و حسب خود بر معاویه نفرین فرستاد و عده ی زیادی از مسلمانان در حضور معاویه آمین گفتند. و ما نیز آمین می گوییم.

امام حسن (ع) پس از چند روزی آماده حركت به مدینه شد [2] .



[ صفحه 102]



معاویه به این ترتیب خلافت اسلامی را در زیر تسلط خود آورد و وارد عراق شد، و در سخنرانی عمومی رسمی، شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممكن استفاده كرد، و سخت ترین فشار و شكنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت.

امام حسن (ع) در تمام مدت امامت خود كه ده سال طول كشید، در نهایت شدت و اختناق زندگی كرد و هیچگونه امنیتی نداشت، حتی در خانه، نیز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجری به تحریك معاویه بدست همسر خود (جعده) مسموم و شهید و در بقیع مدفون شد.


[1] كتاب ارشاد شيخ مفيد و اعلام الوري طبرسي. (به نقل از صلح امام حسن، ص 100).

[2] صلح امام حسن، شيخ راضي آل ياسين ترجمه سيد علي خامنه اي (با تخليص و تغيير).